دیگر رویاهایم فیلم سینمایی نیست. تبدیل شده به یک سکانس کوتاه. یک فیلمبرداری تصادفی. انگار دوربین تو جیب کسی اشتباهی روشن شده است و بعدکه صاحبش فهمیده خاموشش کرده. از یک زاویه تصادفی. دارد که از همان هم کوتاهتر می شود. مثل یک عکس دیواری فقط. یاقطعه ای از یک عکس دیواری ---
Monday, October 15, 2012
بیسکویت
بیسکویت اسم سگی است که دو پای عقبش را بالا نگه می دارد و با دو پای جلو راه می رود. دو پای عقب بیسکویت درد می کند. صاحب بیسکویت روزهایی که خودش حوصله ندارد می گوید بیسکویت امروز بی حوصله شده است. روزهایی که هیجان زده می گوید امروز پر جنب و جوش شده است. او با بیسکویت حرف می زند و خودش به جای او جواب می دهد. به او دستور می دهد می گوید: برو. بیا. بنشین! و از اینکه بیسکویت به فرمانهای او عمل می کند خوشحال می شود.
بیسکویت این روزها حال ندارد. او دارد همین روزها می میرد. این را دکتر گفته است. می رود کنج دیوار کز می کند و دستهایش را زیر صورتش می گذارد و دیگر پارس هم نمی کند. صاحب بیسکویت نمی داند که پس از مرگ او چه کار کند.
Thursday, December 1, 2011
Monday, November 14, 2011
Wednesday, July 20, 2011
Tuesday, October 19, 2010
روزگار غریبی است نازنین
روزگار غریبی است نازنین
شاملو
میگه هفته دیگه که یارانه ها رو بردارند هیچ کس نمی دونه که چی میشه. میگه قبض برق مسکونی سی هزار تومانی میشه صد و پنجاه هزار تومان. بنرین میشه چند برابر. میگه کمکهای مالی مستقیمی که احمدی نژاد قولش رو داده سالیانه نصف درامد خالص نفته! میگه
شاملو
میگه هفته دیگه که یارانه ها رو بردارند هیچ کس نمی دونه که چی میشه. میگه قبض برق مسکونی سی هزار تومانی میشه صد و پنجاه هزار تومان. بنرین میشه چند برابر. میگه کمکهای مالی مستقیمی که احمدی نژاد قولش رو داده سالیانه نصف درامد خالص نفته! میگه
احمدی نژاد همون ماههای اول میمونه زیرش.
میگه هنوز یارانه ها رو برنداشتند اونها دارند چماق به دستهاشون رو می فرستند تو خیابون که این دفعه ادمهای گرسنه نریزند تو
میگه هنوز یارانه ها رو برنداشتند اونها دارند چماق به دستهاشون رو می فرستند تو خیابون که این دفعه ادمهای گرسنه نریزند تو
خیابون. میگه بیمارستان که رفته بودم دکترها دو ملیون از بیمه می گرفتند دو ملیون هم زیر میزی رشوه می گرفتند از مریض که بهش نگن وقت نداریم برو جای دیگه
میگه من نمی دونم. از یک طرف جوونها و دانشجوهایی که جونشون رو می گذارن کف دستشون میرن زندان و شکنجه میشن به امید این که وضع مردم یک کم بهتر بشه از یک طرف هم اینها ....
میگه من نمی دونم. از یک طرف جوونها و دانشجوهایی که جونشون رو می گذارن کف دستشون میرن زندان و شکنجه میشن به امید این که وضع مردم یک کم بهتر بشه از یک طرف هم اینها ....
Subscribe to:
Posts (Atom)