Tuesday, June 26, 2007
Sunday, June 24, 2007
La Vie En Rose
Shows when all doors to live a conventional life are closed, how unconventionally magnificant some individuals become!
Ps._ You need to have a designated driver after watching this movie, I had to drive for two hours after watching it and it was dangerous! (the closest theater with this movie on was two-hour drive away from where I live but quite worth the distance.)
Thursday, June 21, 2007
tiffany
10:09:13 AM me: their glare is depressing to me
10:09:27 AM sh.: you're dramatizing
10:09:32 AM sh.: diamonds are pretty
10:09:45 AM sh.: you're associating them with waste of money
10:09:51 AM sh.: which is kinda true
10:09:55 AM sh.: but diamonds are pretty
10:10:12 AM me: love is more beautiful to me
10:10:24 AM sh.: yes ma'am
10:10:26 AM sh.: it indeed is
10:11:20 AM me: and i know many times love gets butchered for the beauty of diamonds
10:11:29 AM me: right there in tiffany
Sunday, June 10, 2007
کافه ای در برکلی. خیابان شاتوک
در یک یکشنبه عصر آفتابی زمستانی روبرویش مینشینم
میگم: برام از اوین بگو
می دونم همه چیز رو به من نمیگه. بعدها که مقاله اش را درباره شرایط اوین میخونم میفهمم که درست فکر کردم
می پرسه:علی سربازی رفته؟ میگم آره. میگه خب پس براش راحت ترهمیگم: علی خیلی مغروره. خورد میشه
میگه : با علی تو روزنامه شرق همکار بودم. هر کاری بشه میکنیم
میگم: نمی ترسی؟
میگه: خانوم! دیگه آب از سر ما گذشته
تند تند و جویده حرف زدنش منو یاد علی میندازه. انگار این آدمها بیانشون به پای سرعت مغزشون نمیرسه
امید معماریان برنده بالاترین جایزه حقوق بشر سازمان ملل-لقب مدافع حقوق بشر- وقتی باهاش حرف میزنی انگار که اصلا به خودش فکر نمیکنه. کریزمای شخصیتی خاصی دارهمیگه امروز مقاله ام تو نیویورک تایمز چاپ میشه. چند تا سکه می اندازه تو جعبه. با شعف خاصی روزنامه رو در میاره. میگه ما روزنامه نگار هام عشقمون همینه
با خودم میگم این آدم اگه یه روزی رییس جمهور بشه میتونم بگم که در یک عصر زمستانی در برکلی با او قهوه خورده ام