Sunday, June 10, 2007


کافه ای در برکلی. خیابان شاتوک


در یک یکشنبه عصر آفتابی زمستانی روبرویش مینشینم


میگم: برام از اوین بگو


می دونم همه چیز رو به من نمیگه. بعدها که مقاله اش را درباره شرایط اوین میخونم میفهمم که درست فکر کردم


می پرسه:‌علی سربازی رفته؟ میگم آره. میگه خب پس براش راحت تره

میگم: علی خیلی مغروره. خورد میشه

میگه : با علی تو روزنامه شرق همکار بودم. هر کاری بشه میکنیم

میگم: نمی ترسی؟

میگه: خانوم! دیگه آب از سر ما گذشته


تند تند و جویده حرف زدنش منو یاد علی میندازه. انگار این آدمها بیانشون به پای سرعت مغزشون نمیرسه


امید معماریان برنده بالاترین جایزه حقوق بشر سازمان ملل-لقب مدافع حقوق بشر- وقتی باهاش حرف میزنی انگار که اصلا به خودش فکر نمیکنه. کریزمای شخصیتی خاصی داره

میگه امروز مقاله ام تو نیویورک تایمز چاپ میشه. چند تا سکه می اندازه تو جعبه. با شعف خاصی روزنامه رو در میاره. میگه ما روزنامه نگار هام عشقمون همینه


با خودم میگم این آدم اگه یه روزی رییس جمهور بشه میتونم بگم که در یک عصر زمستانی در برکلی با او قهوه خورده ام

No comments: