Monday, November 14, 2011

امروز توی آشپزخانه در سکوت آپارتمانم که منتظر پر شدن فنجان از قهوه بودم دیدمت که با کت حوله ای سفید ایستاده بودی. انگارتو هم منتظر قهوه بودی. از پشت بغلم کردی و زیر گوشم را بوسیدی. وقتی که برگشتم تا من هم ببوسمت دیگر نبودی